/یادداشت/
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
فرهنگي
بزرگنمايي:
کرمان رصد - همین چند روز پیش بود که با ایشان تماس گرفتم، عرض کردم قرار است در ادامه سلسله نشستهای شبهای وحدت ملی که در تهران برگزار می شود شب کرمان را برگزار کنیم، از شما میخواهیم که تشریف بیاورید. با همان فروتنی همیشگی تشکر کردند و زمان و مکان را پرسیدند و گفتند میآیند.
یک روز قبل از مراسم یعنی در روز دهم مرداد دوباره تماس گرفتند تا از ساعت برگزاری مراسم مطمئن شوند. با وجود اینکه جزو سخنرانان نبودند اما دقیقا سر ساعت 5 تشریف آوردند. بی تکلف و صمیمی وارد باغ موقوفات افشار شدند؛ باغی که در صد سال اخیر میعادگاه بسیاری از بزرگان فرهنگ، هنر، ادب و سیاست ایران بوده است. در دفتر موقوفات با آیتالله سید مصطفی محقق داماد، حجتالاسلام سید محمود دعایی، محمدرضا علیزاده، محسن جلالپور، علی دهباشی، مهدی ایرانی کرمانی و سید محمدعلی گلابزاده نشستند و از مسائل مربوط به کرمان گفتند و تا پایان آن مراسم طولانی ماندند. علیرضا رزمحسینی را میگویم. استاندار سابق کرمان.
شناخت من از آقای رزمحسینی پیشینه چندانی ندارد. برمیگردد به اولین روزهای حضور ایشان در استانداری کرمان، بیش از 5 سال قبل. من با استاد دکتر باستانی پاریزی قرار ملاقات داشتم، در منزلشان، عصرِ یک روز زمستانی بود، رفتم درب منزل استاد در خیابان ایرانزمین، دیدم خودروی با پلاک دولتی منتظر است، حدس زدم که مهمان استاد است و گفتم برای احترام بگذار با منزل استاد تماس بگیرم ببینم شرایط دیدار هست یا نه. تماس گرفتم استاد خود گوشی تلفن را جواب دادند و گفتند مهمان دارند و نمیتوانند مرا بپذیرند. گفتند فردا بیایم. فردا نوبت دکتر داشتند. من آمدم کرمان. این شد که من نتوانستم برای آخرین بار استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی را ملاقات کنم.
شب در رسانهها خواندم که عصر امروز علیرضا رزمحسینی استاندار کرمان از دکتر باستانی پاریزی عیادت کردند. بعدها در مقالهای که به مناسبت چهلمین روز درگذشت استاد در هفته نامه استقامت نوشتم یادآور شدم که هرچند ناراحتم از اینکه حضور جناب رزمحسینی ناخواسته مانع از آخرین دیدار من با استاد شد اما این یک اتفاق فرخنده است برای فرهنگ کرمان. نوشتم با احترام به همه استانداران پیشین و رحمت به روان پاک مسعود محمودی، بعید است که استانداران پیشین که بعضاً صبغۀ فرهنگیشان بر اقتصادیشان میچربد (برخلاف جناب رزمحسینی) در همان ماه اول استانداری به دیدار باستانی پاریزی که شناسنامه فرهنگی کرمان است شتافته باشند.
پیش بینی من درست بود، رزم حسینی در کنار خدمات ارزشمند و ارجمند برای توسعه اقتصادی کرمان هیچگاه از توسعه فرهنگی غافل نشد. هرچند بنا به سنت، به طرز عجیبی، دچار زوال حافظه تاریخی هستیم اما پس از گذشت یک ماه از استعفای ایشان بعید است رزومهاش را فراموش کرده باشیم. پس از ذکر آن میگذرم.
در تمام برنامههای فرهنگی مربوط به کرمان که من حضور یا در برگزاری آن نقش داشتم ایشان میآمدند، نه به مانند یک مسؤل که چند دقیقهای ادای وظیفه کند و برود، بلکه به مانند یک مستمع علاقمند مینشست و با آرامش میشنید. این برای من که سیاست را نمیداند و نمیخواهد که بداند و جذابیت شخصیتهای سیاسی برایش به میزان علاقه و توجه آنان به حوزه فرهنگ فراز و فرود دارد فوقالعاده بود و هست.
از شش-هفت ماه پیش یک طرح در ارتباط با مسائل فرهنگی کرمان خدمت ایشان ارائه کرده بودم. با وجود اینکه ایشان دیگر مسئولیتی نداشتند اما به دلیل علاقهای که به این موضوع داشتند دیروز سه شنبه 16 مرداد 1397 ساعت 11:30 در دفترشان به خدمتشان رسیدم. یک ساعت راجع به کرمان و مسائل فرهنگی آن صحبت کردیم از تلویزیون تماس گرفتند و در مورد شالبافی کرمان پرسیدند، آنچنان با شوق و هیجان از احیاء شالبافی کرمان سخن میگویند که ما هم ذوق میکنیم.
عصر به خانه میآیم، بعد از کمی استراحت سری به این کانالهای تلگرام و واتساپ میزنم "علیرضا رزمحسینی در بازداشت به سر میبرد".
حال آدم بد میشود.
میدانم که اینها مردِ میداناند. این را هشت سال اثبات کردهاند و هنوز داغ این نشان را، به فخر، بر بدنهای رنجورشان به یادگار پاسداری میکنند، میگویم از این گذرگاه و از این کمین هم با لبخندی نجیبانه به سلامت میگذرند. همه آنها که او را میشناسند میدانند که او جوانمردانه استانداری کرمان را پذیرفت و پنج سال از جان مایه گذاشت، اما...اما....
از سر شب این بیت طبیب اصفهانی را زمزمه میکنم:
خلد گر به پا خاری آسان برآرم
چه سازم به خاری که بر دل نشیند
آدمهای عجیبی شدهایم
یادداشت از «وحید قنبری ننیز»
لینک کوتاه:
https://www.kermanrasad.ir/Fa/News/44934/