کرمان رصد
کابوس همنشين شبانه کودکان کپرنشين/اين بار سارا قرباني عقرب‌ها شد
يکشنبه 28 شهريور 1395 - 10:30:56 AM
مهر

کرمان انلاين- فاطمه، الناز، زهرا و اين بار سارا همگي دختربچه‌هايي کم سن سال که بايد سال‌ها با عروسک بازي‌هايشان جلوي چشم پدر و مادرشان دلبري کنند اما اين دختران جزو محدود بچه‌هايي هستند که خبر جان دادنشان براثر نيش عقرب رسانه‌اي شد و هستند هزاران سارا در روستاهاي دورافتاده جنوب کرمان که از گرماي تابستان شب‌ها به حياط خانه‌هاي کپري‌شان پناه مي‌برند اما گرفتار حشرات سمي مي شوند.

با آغاز شب و خستگي‌هاي شبانه، حشرات در بيابان‌هاي سوزان جنوب کرمان جان مي‌گيرند و در لابه‌لاي حصيرها و ملحفه‌ها جولان مي‌دهند.

يادم مي‌آيد آبان ماه 92 بود که ماجراي عرق گزيدگي فاطمه از اهالي بخش چاه داد خدا را دنبال کردم دختري که بعد از انتقال به بيمارستان براثر نيش عقرب به کما رفت و بعد از مدتي به يکي از بيمارستان کرمان منتقل شد اما پس از يک هفته جان باخت.

خاطرم هست که هنوز چند روزي از مرگ غم‌انگيز فاطمه سه‌ساله نگذشته بود که الناز نارويي از يکي ديگر از روستاهاي بخش چاه داد خدا به نام ريگ‌آباد دچار عقرب گزيدگي شد و اين دختربچه هم در بيمارستان کهنوج جان داد.

عقرب هاي سياه در کمين کودکان

اگر سري به آرشيو رسانه‌هاي جنوب کرمان بزنيد به‌سادگي مي‌بينيد که اين داستان از آن زمان تا به امروز تمام نشده و ادامه داشته است؛ هنوز هم عقرب‌ها مردم جنوب کرمان را در نيمه‌هاي شب مي‌گزند، مردم روستاهايي که اکثرا  آن‌قدر فقرند که در خانه‌هاي کپري و يا فرسوده زندگي مي‌کنند و برخي مواقع حتي توان مالي انتقال بيمار را به مرکز درماني را هم ندارند.

مردمي که آن‌قدر ندارند که براي فرار از گرماي هوا در طول شب به‌جاي روشن کردن کولر، البته اگر برق و کولر داشته باشند که اکثراً ندارند، به خواب در حياط خانه‌هايشان پناه مي‌برند.

زيراندازي از حصير و حياطي که نه حصار دارد و نه محوطه سازي، البته عموماً گوشه از خانه باغ است.

يادم مي‌آيد دريکي از سفرها به يکي از روستاهاي جنوب کرمان بود که در سال 93 انجام داده بوديم وقتي به روستاهاي دورافتاده جنوب کرمان سر مي‌زديم وقتي به‌عنوان هديه به کودکان دمپايي‌هاي پلاستيکي مي‌داديم خوشحال مي‌شدند که ديگر پاهايشان را عقرب نمي‌زند. در همان سفر کودکي را ديديم که بارها طعم نيش عقرب را چشيده بود.

اين پسربچه‌ دريکي از همين خانه‌هاي کپري بود که از نيش عقرب‌ها و رتيل‌ها گلايه داشت.

يادم مي‌آيد دريکي از سفرها به يکي از روستاهاي جنوب کرمان بود که در سال 93 انجام داده بوديم وقتي به روستاهاي دورافتاده جنوب کرمان سر مي‌زديم وقتي به‌عنوان هديه به کودکان دمپايي‌هاي پلاستيکي مي‌داديم خوشحال مي‌شدند که ديگر پاهايشان را عقرب نمي‌زند

داستان سارا هم که چند روز قبل دچار عقرب گزيدگي شد بسيار شبيه داستان فاطمه است که در سال 92 دچار اين حادثه شد.

اين داستان از قول والدينش نقل مي‌شود نيمه‌شب شهريورماه در رودبار جنوب گرم است، هوا شرجي و تحمل چنين هوايي زير سقف خانه‌ها سخت.

پدر و مادر سارا تصميم مي‌گيرند شب را در فضاي باز سپري کنند کنار نخل‌هاي خرما و باغ کوچک مرکبات، پدر حصري پهن مي‌کند و مادر پتوها را مي‌آورد.

حاجبي، پدر سارا روز سختي را بعد از کار در مزرعه سپري کرده، دماي هوا در طول روز بيش از 50 درجه بوده است، اعضاي خانواده در صحبت‌هايشان کارهاي روز گذشته و برنامه‌هاي روز بعد را مرور مي‌کنند و ساراي يک ساله پس از کمي شيطنت و بازي مي خوابد.

سنگيني خواب لحظاتي بعد بر خانه سايه مي‌افکند اما سکوت نيمه‌شب روستاي چاهکي کوهستان را صداي فرياد سارا در هم مي‌شکند.

سارا فرياد مي زند، مادرش با صداي بغض‌آلود مي‌گويد: چراغي روشن کرديم و ديديم سارا گلويش را گرفته و از درد به خود مي‌پيچد، دستان کوچکش را که کنار زدم کبودي بدن بچه را گرفته بود.

پدر مي‌داند که بايد دنبال چه بگردد، ملحفه را جستجو مي‌کند و عقرب سياهي را مي‌يابد. ابتدا درمان‌هاي محلي را انجام مي‌دهند و هم‌زمان حاجبي به فکر پيدا کردن وسيله نقليه براي انتقال سارا به درمانگاه مي‌افتد.

گردن و دست دخترم دچار عقرب زدگي شده بود

رحيم درنهايت سارا را با وانت به درمانگاه روستاي مجاور منتقل مي‌کند. اما پزشک در درمانگاه نيست.

پدر سارا  مي‌گويد: تمام تلاش خود را کردم که بچه ام را در کوتاه‌ترين فرصت به درمانگاه برسانم اما پزشک در درمانگاه حضور نداشت.

وي به سن يک‌ساله دخترش اشاره مي‌کند و مي‌گويد بچه توان نداشت و عقرب گردن و دست دخترم را نيش‌زده بود.

روستاي ما درمانگاه ندارد به همين دليل سارا را به درمانگاه روستاي مجاور رساندم وقتي ديدم چاره‌اي ندارم به سمت رودبار راه افتادم که بتوانم کودکم را نجات دهم اما سارا در ميانه راه جان داد

وي مي‌گويد که روستاي ما درمانگاه ندارد به همين دليل سارا را به درمانگاه روستاي مجاور رساندم وقتي ديدم چاره‌اي ندارم به سمت شهر رودبار راه افتادم که بتوانم کودکم را نجات دهم اما سارا در ميانه راه جان داد.

مادر سارا اين‌گونه مي‌گويد که کودکم تازه يک سالش کامل شده بود و گمان نمي‌کردم اين‌گونه او را از دست بدهم.

وي به فقر و محروميت روستاهاي جنوب کرمان اشاره مي‌کند و افزايد: مردم اين مناطق با نيش عقرب، مار و ساير موجودات زندگي مي‌کنند، اينجا هوا گرم است و منطقه شرجي است، زمين‌هاي اطراف همه کشاورزي هستند و محيط به‌گونه‌اي است که حشرات ازاين‌دست زياد وجود دارد.

بارها کودکانمان و خودمان طعم نيش عقرب را چشيده‌ايم، اين را مادر سارا گفت و با چشماني اشک‌بار ادامه داد که حالا کودکم به‌جاي اينکه در آغوشم باشد در خاک خفته است و هرروز براي ديدنش به قبرستان روستا مي‌روم و حسرت مي‌خورم که اگر آن شب پزشک بود دختر من هم زنده بود.

پادزهر در همه روستاها در دسترس باشد

محمد احراري يکي از سالمندان ساکن يکي از روستاهاي جنوب کرمان است که در خصوص افزايش تعداد عقرب گزيدگي در محل زندگي‌اش مي‌گويد: اينجا هوا بسيار گرم است بطوريکه در طول روز درجه حرارت به بالاي 50 درجه مي‌رسد و حشرات موزي براي فرار از گرما به زمين پناه مي‌برند اما با شروع شب و خنک شدن نسبي دماي هوا اين حشرات از لانه‌هايشان بيرون مي‌آيند.

وي مي‌گويد: يکي از خطرات هميشگي زندگي در اين مناطق وجود حشرات زهرآگين است و بارها در هنگام کار در مزارع، استراحت در خانه‌ها وزندگي عادي دچار گزش مي‌شويم اما اين موارد در ساعات شب به اوج خود مي‌رسد.

عقرب‌ها بيشترين خطر را براي کودکان ايجاد مي‌کنند اما اين‌گونه نيست که نيش همه اين حشرات مرگبار باشد بطوريکه شايد در طول هفته چندين بار گزيدگي صورت گيرد، اما برخي از حشرات بسيار خطرناک هستند

اين پيرمرد روستايي مي‌گويد: عقرب‌ها بيشترين خطر را براي کودکان ايجاد مي‌کنند اما اين‌گونه نيست که نيش همه اين حشرات مرگبار باشد بطوريکه شايد در طول هفته چندين بار گزيدگي صورت گيرد اما برخي از حشرات بسيار خطرناک هستند و افراد کم سن و ضعيف تحمل چنين گزش‌هايي را ندارند به همين دليل بايد در کوتاه‌ترين زمان ممکن به پادزهر دسترسي داشته باشند.

وي به پراکندگي روستاها و محروميت مردم اشاره کرد و افزود: در برخي از روستاها حتي براي تأمين يک وسيله نقليه در زمان حوادث بايد ساعت‌ها زمان صرف کرد و در صورت حل اين مشکل تا نخستين درمانگاه راه زيادي بايد طي شود و اگر به درمانگاه نيز برسيم امکان دارد پزشک وجود نداشته باشد و مجبور شويم راه طولاني‌تري براي درمان برويم.

وي از مسئولان بهداشت و درمان مي‌خواهد با توجه به خطر بالاي عقرب و مارگزيدگي تدبيري براي وجود پادزهرها در روستاها بينديشند که به‌خصوص در طول شب فرزندان مردم محروم منطقه به دليل نيش يک عقرب جان خود را از دست ندهند.

جنوب کرمان يکي از مناطق پرجمعيت استان است هزاران روستاي دورافتاده، عشاير و محروميت عميق در منطقه سال‌هاست خودنمايي مي‌کند.

طبيعت منطقه موجب شده که محيط براي زندگي حشراتي ازجمله عقرب و رتيل و مارهاي سمي مناسب باشد و هنوز هم هستند صدها روستايي که کپري هستند و مردم محرومي که به نان شب هم محتاج‌اند و چرخ زندگي ساده‌شان با پول يارانه 45 هزارتوماني مي‌چرخد.

بيمارستان رودبار در انتظار راه اندازي

مردماني که آن‌قدر محروم‌اند که با ابتدايي‌ترين امکانات زندگي شهرنشيني هم فاصله طولاني دارند.

هرچند طي سال‌هاي اخير اقداماتي ازجمله طرح‌هاي بيمه درماني و توسعه خدمات پزشکي انجام‌شده است اما هنوز هم محروميت‌ها در اين منطقه گاه آن‌قدر ابتدايي هستند که نبود يک پادزهر ساده جان کودکي را به‌سادگي مي‌گيرد.

مردم رودبار جنوب هنوز هم‌چشم به راه توسعه خدمات هستند اما محدوديت‌هاي اعتبار، هزاران مشکل ديگر سد راه خدمات‌رساني مطلوب است.

محدوديت اعتبار، درمانگاه‌ها، امکانات و در دسترس نبودن بودن پادزهر برخي مواقع براي اعضاي يک خانواده چنان گران تمام مي‌شود که تصورش هم براي شهرنشينان سخت است.

اما روستاييان جنوب کرمان هنوز هم براي رسيدن به اولين مرکز درماني بايد کيلومترها راه طي کنند، راهي که گاه برگشتي براي آن‌ها ندارد.

به زودي مدارس هم در اين مناطق آغاز به کار مي کنند و ياد صحبت هاي معلم يکي از مدارس کپري مي افتم که از عقرب زندگي دانش آموزانش مي گفت، دانش آموزاني که سهم شان از مدرسه، حصير و تخته سياه شکسته اي بود که قرار است سال تحصيلي را با آن ها شروع کنند.


http://www.kerman-online.ir/fa/News/3930/کابوس-همنشين-شبانه-کودکان-کپرنشين-اين-بار-سارا-قرباني-عقرب‌ها-شد
بستن   چاپ